-
عشق به خدا
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1384 15:38
شاید که دوستان شما را فراموش کنند و بستگان شما را نا دیده بگیرند اما کسی را دارید که همیشه به شما عشق می ورزد و او خداست زندگی خود را بر اساس عشق خدا بنا کنید.
-
حقیقت
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 10:35
حقیقت چیزی است که بایدهمواره شناخته شود اما فقط گاهی بر زبان آید
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 19:41
زندگی یعنی .........
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 17:21
هیچ وقت نگید خدایا من یه مشکل بزرگ دارم بلکه بگید مشکل؛ من یه خدای بزرگ دارم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 20:08
دوباره تابستون تموم شد و داره بوی ماه مدرسه میاد هم شاگردی سلام ای کاش تابستون هیچ وقت تموم نمی شد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 12:23
به من می گویند:(( اگر برده ای را خفته دیدی ؛ بیدارش نکن شاید خواب آزادی را می بیند.))
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 17:15
شاید که دوستان شما را فراموش کنند و بستگانتان شما را نادیده بگیرند. اما کسی را دارید که پیوسته به شما عشق می ورزد و او خداست. زندگی خود را بر پایه ی خدا بنا کنید .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 17:19
بازی ایام شما را غافل نکند چون زمانی هشیار می شویدکه می بینید خود به جای توپ به بازی گرفته شده اید.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1384 13:13
وقتی غنچه ی خنده روی لب شما خشک شود گل خوشحالی چهره ی دیگران را نیز می خشکاند .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 15:00
کسی که بتواند بر چیزی که خوبی را از بدی جدا می کند انگشت بگذارد همان کسی است که می تواند درست بر حاشیه ردای الهی دست بکشد .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 مردادماه سال 1384 19:03
کجا می توانیم انسانی را بیابیم که به فرمان عقلش باشد نه در انقیاد عادات و تمناهایش؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 15:45
زندگی ساحره ای است که با زیبایی اش افسونمان می کند اما کسی که حیله هایش را بشناسد از سحر او خواهد گریخت.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مردادماه سال 1384 12:37
زمین نفس می کشد ما زندگی می کنیم زمین نفس خود را حبس می کند مامی میریم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1384 13:00
صدای زندگی در من نمی تواند به گوش زندگی در تو برسد:با این حال بیا گفت و گو کنیم تا احساس تنهایی نکنیم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مردادماه سال 1384 12:56
تنها شکستنی که شکستنش را می توان از اشک تشخیص داد ((دل شکستن)) است ؛ نشکنید!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 تیرماه سال 1384 12:24
روشن کردن شمع بهتر از نفرین تاریکی است
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 تیرماه سال 1384 15:40
بند اگر چه زنجیر به پای من نیست من اما آزاد نیستم و در بند رشد می کنم ودر بند جست و خیز می کنم و هرگز خوشبختی را نمی یابم و هرگز کسی مرا در آغوش نمی کشد با این همه من می خندم مثل دلقک ها همیشه می خندم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1384 14:46
در هر نفس خدا را به یاد آورید وبا عشق واحترام زندگی کنید آنگاهبه قله های عشق الهی خواهید رسید جی.پی.واسوانی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 13:16
ما می میریم تا به زندگی حیات ببخشیم همان طور که انگشتان ما رشته ها را می ریسند برای بافتن جامه ای که خود هرگز به تن نخواهیم کرد. جبران خلیل جبران
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 تیرماه سال 1384 13:42
دیدار از بالا از بالای پله ها از سوراخ سوراخ روی سقف و از آن دایره.دایره ی آجری آدم ها را می بینم گروه گروه که درباره ی من حرف می زنند ناگهان کسی سر بلند می کند... و من...پنهان می شوم من برای همیشه پنهان می شوم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 تیرماه سال 1384 16:14
غم هایت برای من روز های تلخت را به من بسپار می دانم که برایت سخت نیست همان طور که غم هایت در من خلاصه می شود وشادی هایت در دیگران! حرفی نیست اگر عمری را چشم به راهت بودم و اگر سال ها در خلوتم خاموشی صدای تو پیچیده بود حالا دیگر چرا ترانه ها را به بازی بگیریم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1384 12:31
... عشق یعنی عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده با چشمان تر عشق یعنی سر به دار آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی درجهان رسواشدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی اعتبار لحظه ها عشق یعنی سجده بر سجاده ها عشق یعنی یک تبسم یک نماز عشق یعنی عالمی در راز و نیاز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1383 12:50
خانه ی دوست کجاست؟ خانه ی دوستی ما اینجاست خانه ای ر دوست کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هر کسی می خواهد وارد خانه ی پ ر عشق و صفامان گردد یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند شرط وارد گشتن شستشوی دل هاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش می آویزم برگ گلی روی آن می نویسم با قلم سبز بهار ای یار...